از نوجوانی تا جوانی
امّا سالیان خوش کودکی حسین (علیه السّلام) به زودی به پایان رسید. حدوداً هفت ساله بود که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسلمانان را با انبوهی از سفارشها، توصیهها و دستورات قاطعی در مورد اهل بیت خود تنها گذاشت و جهان اسلام را غرق در ماتم کرد.(36)
هنوز مراسم دفن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام نشده بود که فتنهها برای دستبرد به "ولایت امر"، ظهور کرد و دستورات اکید و توصیههای مکرّر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به فراموشی سپرده شد. واقعهی بزرگی همچون غدیر(37) در پردهی غفلت و تغافل رفت و علی رغم معرّفی مکرّر علی (علیه السّلام) به عنوان جانشین و وصیّ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، توصیههای اکید ایشان در مورد او نادیده گرفته شده، حکومت اسلامی غصب گردید.(38) حتّی فدک (دهستان حاصلخیز اهدایی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به دختر خود)، به وسیلهی حکومت وقت به زور گرفته شد.(39) ریحانهی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هفت ساله بود(40) که مادر خود را نیز بر اثر جراحات و صدمات وارده از غائلهی بیعت، از دست داد.(41) داغ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مادر از یک سو و ستمی که بر پدر رفته و فشارهای حکومت از دیگر سو، روح پاک حسین (علیه السّلام) را سخت میآزرد. این دوران مصادف بود با زمان حکومت خلفای سه گانه. امّا این تمام ناراحتیها نبود. ماجرایی دیگر نیز او را بیشتر و عمیقتر آزرده خاطر میساخت. او نگران انحراف اسلام از مسیر حقیقی خویش بود.
در این مدّت حسین (علیه السّلام) به عنوان یک مسلمان و مأموم، پیوسته بر مسیر حرکت علی(علیه السّلام) راه میسپرد. از هر فرصتی برای دفاع از حق استفاده میکرد و به مردم در مورد تحریف اسلام هشدار میداد. در زمان خلافت خلیفهی دوم، روزی مسجد پر از جمعیّت بود و حسین (علیه السّلام) که ده سال بیشتر نداشت در مسجد نشسته بود. خلیفه بالای منبر رفت و ضمن گفتاری خود را اولی و برتر از جان مؤمنان، یعنی صاحب اختیار(42) آنان، خواند. در این وقت حسین (علیه السّلام) از میان انبوه جمعیّت برخاست و فریاد زد: "از منبر پدرم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پایین بیا؛ این منبر، منبر پدر تو نیست". عمر در پاسخ گفت: "سوگند به جانم، این منبر، منبر پدر تو است. پدر من منبری نداشت ...". امّا گفتگو میان آن دو همچنان ادامه یافت تا عمر از منبر پایین آمد.(43) زمانه بر همینمنوال ادامه پیدا کرد و بارها اتّفاقات ناگواری پیش آمد که دل حسین (علیه السّلام)را به درد آورد.
در دوران جوانی، وقتی خلیفهی سوم، ابوذر (رحمة الله علیه)، یار نزدیک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به جرم اعتراض نسبت به انحرافات حکومت وقت از مسیر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، تبعید کرد و مشایعت او را ممنوع نمود، حسین(علیه السّلام) به همراه پدر و برادر، علی رغم حکم خلیفه و به نشانهی اعتراض، به بدرقهی او رفتند. حسین (علیه السّلام) هنگام وداع به ابوذر (رحمة الله علیه) فرمود: "ای عمو جان، پروردگار بزرگ قادر و تواناست. او میتواند هرچه را که بر تو وارد شده تغییر دهد. این مردم، دنیا و زندگی و آسایش را از تو گرفتند؛ امّا تو دینت را از دستبرد آنان حفظ کردی. به راستی که تو از دنیا و دنیاداران بی نیازی و دنیای مردم پیش چشمت ناچیز است؛ ولی این مردم به راه و روش تو بسیار نیازمندند. دل قوی دار و از حرص و ذلّت دوری کن. خود را مباز و به خدا پناه ببر؛ زیرا مقاومت نشانهی دینداری و بزرگواری است."(44)
حسین (علیه السّلام) یاور پدر
حسین (علیه السّلام) تقریبا سی و یک سال داشت که ادارهی امور مسلمین به جایگاه اصلی خود بازگشت و با بیعت مردم، علی (علیه السّلام) حاکم جامعه اسلامی گردید.(45) بعد از جنگ جمل امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، به همراه فرزندان خود به کوفه هجرت کرد و آنجا را مرکز حکومت اسلامی قرار داد.(46) در این مدّت حسین (علیه السّلام) در تمام صحنههای نظامی و سیاسی، یار و یاور نزدیک امام و پدر خود بود و در نهایت احترام، فرمانهای پدر را اطاعت میکرد.
حسین (علیه السّلام) تربیت شدهی دستِ بزرگ مدافع اسلام بود و شجاعت و شهامت را به خوبی از پدر آموخته بود. او در هر سه جنگی که در این دوران پیش آمد، حضوری فعّال داشت. در جنگ جمل فرماندهی جناح چپ سپاه امیر المؤمنین (علیه السّلام) به عهدهی ایشان بود.(47) در جنگ صفّین چه از راه سخنرانیهای پرشور و تشویق یاران علی (علیه السّلام) در جنگ(48) و چه از رهگذر پیکار با دشمنان، نقش فعّالی داشت.(49) شریعهی فرات در این نبرد به یاری او و یارانش آزاد شد.(50) در جریان حکمیّت نیز ایشان یکی از شاهدان از سوی پدر بود.(51)
همگام برادر
پس از شهادت امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، امام حسن (علیه السّلام)، به دستور الاهی و سفارش پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، امامت امّت، هدایت جامعه مسلمین و ادامهی راه تبیین و نشر دین خدا را به عهده گرفت.(52)
در دوران امامت برادر، حسین (علیه السّلام) نیز همانند سایر شیعیان، مطیع و سر سپردهی کامل برادر خود به عنوان امام شیعیان بود و در اطاعت اوامر او ذرّهای سستی نمیکرد(53)؛ چنان که ادب و اطاعت او از برادر مثال زدنی شد. امام باقر (علیه السّلام) در این زمینه میفرماید: "امام حسین (علیه السّلام) به خاطر احترام و بزرگداشت مقام برادرش، امام حسن (علیه السّلام)، هرگز در سخن گفتن از او پیشی نگرفت."(54)
حسین (علیه السّلام) در تمامی مواضع سیاسی و در مهمترین آنها، ماجرای جنگ امام حسن (علیه السّلام) با معاویه و توقّف آن، پشتیبان و مطیع امر امام خویش بود. در این واقعه حسین بن علی (علیهما السّلام) به عنوان یکی از شخصیّتهای جهان اسلام، علی رغم این که اکثریّت قریب به اتّفاق مسلمانان، امام حسن (علیه السّلام) را تنها گذاشتند(55)، کاملاً مدافع متارکهی جنگ بود و سرسختانه از موضع و تصمیمات برادر حمایت میکرد؛ چرا که او نیز حفظ اسلام را در این کار میدید. (56)
پس از این جریان، حسین (علیه السّلام) به همراه برادر از شهر کوفه به مدینه، زادگاه خود، بازگشت و در کنار مرقد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به وظیفهی تربیت، ارشاد مردم و تبیین و تفسیر احکام الاهی پرداخت.(57) امّا دیر زمانی نگذشت که امام حسن (علیه السّلام) با حیلهی معاویه مسموم شد و به شهادت رسید(58) و حسین (علیه السّلام) جانشین برادر و امام مسلمین گردید.(59)
بدین ترتیب دوران امامت حضرت که شامل فراز و نشیبهای بسیاری بود آغاز گردید. خطرات جدّی جامعهی اسلامی را تهدید میکرد و ....
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: